فقر نشانگانی در شعر امروز

در سال‌هایی که بر ادبیات و به خصوص از این نظر بر شعر ایران گذشته است، شاهد یک سیر کاهشی در روند ذخیره های نشانه ای زبان در دهه اخیر بوده و هستیم، در آغاز اگر به سه نقطه‌ی قابل بحث در برهه‌ا‌ی صدساله نگاه کنیم از شروع کار نیما و گذار مهمی که از ادبیات کلاسیک می‌کند تا …

شاملویی که به نحوی از فضای ایجاد شده توسط نیما و شروع کار ترجمه برداشت مهمی انجام می‌دهد و در آخر از شروع تفکر تئوری سازی ادبیات و نقد که همسو با تفکر ساختارگرایانه اکثر ماها را با اسم رضا براهنی مواجه می‌‌کند و یا شعر هفتاد که با تمام فراز و نشیب و حواشی که بدنبال خودش یدک می‌کشید، با سه مقطع فکری_ادبی طرف هستیم، که البته قصد ارزش گذاری در این سه مقطع را ندارم، اما اهمیت این سه مقطع فکری و تاثیراتی که بر ادبیات شعری ایران گذاشته‌اند بر کسی پوشیده نیست و باید در بحثی جدا بررسی شود که حتمن شده است! وقتی از زبان حرف می‌زنیم از یک مسأله ساختاری عظیم با تمام اهرم ‌هایی ارتباطی ممکن طرف هستیم که در درون و ذهن ما بصورتی نظام‌‌مند و گاهی به نظرِ خودآگاه ما با بی‌نظمی و کشفی بی سویه، طرف است که تمام دانش را در گستره‌ی عظیم تاریخ برای انسان ذخیره و انتقال داده است. این زبان، زبانی‌ست که در معنای کلی در برابر ما قرار می‌گیرد که از آغاز راه انسان با تمام ساخت‌های ذهنی و فضای اطراف ما پیوندی ناگسستنی و مستقیم برقرار کرده است. ما برای رسیدن به دانشی که منجر به شناخت این فرآیند مهم بشود نیاز به تمام دانش‌های عملی و نظری انسان در تمام تاریخی که حتی دوره مصرفش گذشته باشد نیازمندیم. این پیش‌زمینه تکراری را برای این طرح می‌کنم که سرانجام باید با ذهنیتی آماده‌تر بدانیم که ادبیات ایرانی و ادبیات شعری ایرانی وقتی از زبان می‌خواهد حرفی بزند کجای این ماجرا قرار دارد و چه پتانسیل زبانی فراهم آمده تا ما بتوانیم به ادامه داستان هم دلخوش باشیم که در اینجا بحث من برمبنای بخشی از زبان به نام علم نشانه‌ها یا نشانه شناسی خواهد بود.

زمانی که یک هنرمند ادبی در مواجهه با چیزی به نام جهان دچار کشف ساختار و به عبارتی مفهومی تازه و وانمودگی جدیدتری از هر آنچه هست می‌شود برای ارائه‌ی این دستاورد نیاز به جهان متن‌هایی دارد تا این کشف را به مرحله‌ی زبانیت انسانی رهنمود کند که در اینجا حرف من به صورت اشاره‌گر تنها به ادبیات شعری اشاره دارد و در هنر‌های دیگر بحثی ندارم هرچند وقتی از زبان کلی حرف زده ‌شود بدون شک به تمام این هنرها منجر خواهد شد. با این پیش‌زمینه‌ها ما وارد عرصه ساختار متنی زبان می‌‌شویم در جایی که بحث ما نرم عادی زبان نیست و هدف در این بحث شعریت یافتن این زبان متنی‌ست و جایگاه شعری اکنون این زبان در شعر ما شاعر به صورت عینی وقتی با صفحه‌ی سفید روبرو می‌شود صفحه‌ای که مدام در برابر او باز است و حتمن نیاز به جسمی بودن آن نیست دچار طرح ریزی مهم و اولیه‌ای در درون خود می‌شود و وقتی که به صفحه هجوم می‌برد برای نوشتار این طرح و مفهوم ذهنی انقلاب‌گر در حالتی کمی عرفانی از عرش به فرش آمدن را تجربه خواهد کرد و چیزهایی در این میان را از دست خواهد داد اما یک شاعر نشانه‌ها را تا سر حد ممکن از دست نمی‌دهد و بواسطه‌ی شور و هیجان دیونیزوسی خود شروع به نوشتن سطرهایی دیوانه و یا منطقی می‌کند که بر اساس ترتیب سقوط هر نشانه به صورتی گاه نظام‌‌مند و گاه متلاشی شده نوشته می‌شوند این شروع اولیه کار از چیزی به نام نشانه مفهوم اثربخشی تولید می‌کند و نگاه ما را به بحث نشانه شناسی جلب می‌کند.

در اینجا سوال‌هایی را می‌توان مطرح کرد که آیا علم نشانه‌ها در ادبیات ایرانی حضور موفقی داشته یا نه و آیا این نشانه‌ها به صورت موفق در جهان متن بروز کرده‌اند یا نه و حتی سوالی مهم‌تر که آیا علم نشانه‌ها به همان صورت کشف شده شاعر نشان از ماهیت ذاتی آن دارد یا ماهیتی توام با اکتسابات شاعر؟

در ادبیات کلاسیک و موفق این سرزمین ما با مسائلی طرف هستیم که به صورت قابل بحث پر از نشانه‌های بهم پیوسته و نمادهای توام با فرهنگ زمانه و گذشته خود است وقتی از حافظ بحث کنیم و انواع تأویل‌های صورت گرفته در اشعارش یعنی ما داریم با نشانه‌های بسیار و دال و مدلول های متفاوتی سروکله می‌زنیم وقتی شاعری به نام شهریار در شعری از علی به صورت جاودانه یاد می‌کند و اثر خودش را به جایی می‌رساند که تا سالها ماندگار است جدا از مسائل دیگر و فرم بیرونی صورت گرفته، دارای نظام درستی از نشانه‌هاست که مخاطب را به درستی همراه، و پیوسته ذهنش را به کار می‌گیرد. در ادبیات کلاسیک با انواع نشانه‌ها طرف هستیم که به صورت استعاره و ایهام به مخاطبی که نسبت به این نشانه‌ها غافل نیست تصاویر و تعابیر مهمی را گوشزد می‌کند و حتی در پیش متن این اشعار ما روابط بینامتنی را شاهد هستیم که علاوه بر نشانه‌ها در حضور مخاطب فعال در بستر شعر طرح ریزی شده‌اند. پس بحث نشانه در ادبیات کلاسیک را باید موفق بدانیم. حال اگر به نیما و امثال شاعران هم‌دوره‌اش و تا جریانات چند دهه اخیر هم نگاهی بخواهیم داشته باشیم در این آثار با موفقیتی طرف هستیم که اگر نخواهیم ارزش کار این شاعران را کم کنیم به لحاظ ارتباط فرهنگی و مهمی که با ادبیات کلاسیک داشته‌‌اند تاثیر مهمی از این جهان نشانه‌ها که تاریخ مصرف خود را از دست نداده بودند، گرفته‌ا‌ند که در چندین دوره توانسته در این بخش زبانی کمک بزرگی به ادبیات معاصر بکند اما باید نگاه دیگری را فراموش نکنیم و آن نگاهی‌ست که به تاریخ انقضای نشانه‌ها باید بکنیم به عنوان مثال ما در ادبیات گذشته به صورتی مستقیم شعرهایی طبیعت گرایانه داریم که با انواع مسائل زیبایی شناختی طبیعت ارتباط برقرار کرده‌اند که دلیل این مسأله به ریشه‌ی زیستی ایرانیان در پیوند محکم‌تری که با طبیعت داشته‌اند برمی‌گردد اما آیا در این سال‌های دوری از طبیعت این نشانه‌ها تا چه حد می‌تواند مخاطب را با این نشانه‌های گل و بلبل دوباره همراه کند؟ و یا بهره کشی دوباره از تصاویر و انسجام نشانه‌های تکراری در خلق تصویر چه اندازه می‌تواند دوباره زیبایی آفرین باشد؟

جواب این سوال‌ها هرچه باشد مسأله مهمی که باید به آن توجه کنیم این است که جهان نشانه‌ها همان‌قدر که از گذشته و نمادهای فرهنگی دانشی ادبی و یا متنی سرچشمه می‌گیرد بخش مهمی از آن با نظام فرهنگی سیاسی و محیطی اکنون شاعر و مخاطب باید ارتباط برقرار کند که در سال‌های اخیر بدون بررسی تخصصی در این بحث باید بدانیم که به درستی عمل نشده است و شاعر با تمام گذشته ادبی که بر ادبیات گذشته است عملکردی ضعیف و یک سویه در نشانه‌ها برای مخاطب برقرار کرده است که جز چندین موتیف لگد کوب شده نمی‌تواند موتیف دیگری را زایش کند و میبینم که ادبیات امروزه به صورتی نجومی راهی درد و دل با مخاطب شده است و این تهی بودن مدام، زبان را دچار مردگی و ساده زیستی مرض‌واری کرده است. زبانی که از آغاز مدخل و نقطه ارتباط جهان‌ نشانه‌ها، نحوها و شبه متن‌های پر بار بوده است و در ادبیات به شکل شگفت انگیزی به فرم‌های تازه و به کشف ماهیت‌های نو رسیده است. چگونه می‌توانیم این عظیم مدخل را به این شکل فرو افتاده و خالی از مفهوم رها کنیم و حتی در قسمتی از بخش‌های آن هم به درستی عمل نکنیم.

برای ساختن مخاطب باهوش در هنر اولین کار هنر ارجاع مخاطب به نشانه‌هاست تا مخاطب به واسطه‌ی این نشانه‌ها به اعماق متن پیش رو برود فکرهایی کند و دچار شعور و تمرین شعور جدا از مسائل زیبایی شناختی و ساختاری شود در اینجاست که دست هنرمند به واسطه‌ی لذت‌بخشی به مخاطب برای ارائه فرمی تازه باز خواهد شد و فضاهای جدید و ساختارهای نو در زبان دوباره و دوباره شکل خواهند گرفت و می‌توان باز هم به هنری دلخوش شد که می‌خواهد از جهان آشنایی‌زدایی دوباره ‌کند و اما جواب سوال آخر آیا شاعر به صورتی ذاتی نشانه‌مند است یا بصورت اکتسابی بهره مند می‌شود؟

این مسأله جدا از صورت ذاتی که وجود دارد مطمئنا دارای مراحل اکتسابی از بدو تولد است یعنی ما از ابتدای خودمان شروع به جمع‌اوری انباری از مفاهیم و نشانه‌های زنده و حتی تیپا خورده می‌کنیم که وقتی در مرحله شور هنری قرار می‌گیریم این انبار همیشه باز است و ساختار زبانی ذهن به صورتی منحصر بفرد دست به چینش و استفاده از آن‌ها می‌کند، حالا باید گفت آیا شاعر امروز در بخش نشانه‌ها با انبار ساده‌ای طرف است یا نه؟

زمانی که مقطع ساده نویسی زبان و شعر در ایران شروع به فعالیت کرد و مدام تکثیر شد و همراه با جریان مجازی سازی جهان و اجتماع و شکل گیری طیف عظیمی از مخاطب‌های عام پیش رفت ما با مسأله ای مواجه شدیم که با این گزاره همسو خواهد بود؛ « جریان هنری حاکم در صورت اقبال عمومی دست به تغییر زبان میزند»

به صورتی که زمانی که تعداد کاربران بالای شبکه‌های اجتماعی و ارتباطی در ایران به شکل فزآینده‌ای بالا رفت و جریان حاکم ادبی و ساده نویسی فرصت خوبی برای ارائه محصولات (هدف از آوردن این کلمه این است که هنر مخاطب بخصوص دارد و همگانی نیست) خود پیدا کرد اثری مخرب بر زبان و دیدگاه زبانی مخاطبان ایرانی گذاشت و این کمبود بخش‌های زبانی و نشانه‌های ذهنی مخاطبی را وارد عرصه کرده است که هر شعری را به صورتی بی مفهوم و لذت بخش در لحظه می‌خواهد تجربه کند و از پیچیدگی و کار ذهنی گریزان است و حتی می‌بینم که مخاطبانی که با متن‌های ساده‌ای بعنوان شعر برخورد کرده‌اند حالا شاعر شده‌اند و حتی نمی‌توان بر آن‌ها خورده گرفت چون هنری را دیده‌اند که کار هرکس است!

در این بحث قرار بر پرداخت بیشتر بر این آثار مخرب ندارم و هدف اشاره‌ای به جهان بی‌نشانه‌های متنی امروز دارم که با وجود گذشته‌‌ای پر نشانه و میراثی درست از فرم‌های نظام‌‌مند چگونه به این نقطه از ادبیات شعری رسیده‌ است که زبان را از زایش درست و از توانمند کردن مخاطب عاجز کرده است. امروز وقتی بحث از زبان می‌شود با زبانی مرده طرف هستیم که بدون نشانه درست نمی‌تواند واکنشی که در پی تازگی باشد را انجام دهد.

زبان متن_شعری بهرحال زبانی‌ست که خارج از فرآیند زبانی عام راهی برای کشف ساختار و فرمهای تازه پیش رو گذاشته است که باید در این ساختارها نشانه‌ها و مفهوم‌های پیشرو همانند آنچه در خود زبان متنی ایجاد شده است قرار بگیرد و وقتی بخشی از زبان بی مایه مخاطب در نشانه‌های شعر بروز می‌کند و روند ساده نویسی را پیش می‌گیرد زبان برای این نشانه‌های ضعیف و کهنه هیچ ظرف بزرگتر و جدیدتری نخواهد ساخت و ما حتی در پیدایش هنرمند و شاعر با رکوردی بزرگ طرف می‌‌شویم.

علم نشانه‌ها یکی از مهمترین دانش‌های هنری است که بر اساس ارتباطی که هنرمندان در راستای وحدت آن‌ها به شکل‌های مختلف انجام می‌دهند مخاطب را در ساختاری قرار می‌دهند که از گوناگونی مفهوم‌ها و ارجاعات مخاطب به هر سو، هم شعوری برای مخاطب ایجاد کند هم مفهوم‌هایی در قالب یک مفهوم به او بشناساند اما در این دهه اخیر ما با چنین ساخت‌هایی به دلیل آنچه بحث کردیم کمتر مواجه شده‌ایم و این عقب‌گرد زبانی (البته در اینجا تنها بخشی از زبان که نشانه‌هاست منظور است و دیگر بخش‌ها باید بحث شود) در جهانی که جدا از مفهوم نشانه‌ها بدنبال مفهوم ارتباط نحو در متن‌ها (دستور زایشیٰ چامسکی) و حتی شبه‌متن‌ها در متن‌هاست یک عقب افتادگی بزرگ محسوب می‌شود و باید برای آن چاره‌ای اندیشید که از توان ما خارج نیست.

در آخر باید ذکر کنم که هدف این متن تنها اشاره ای به نشانه شناسی و نشانه گذاری زبان در ادبیات ایران است و در مورد بخش‌های دیگر هیچ ارزش کمتری قائل نیستم و باید یادمان نرود که ادبیات حاکم وقتی در یک جامعه بصورت اپیدمی هم مخاطب عام و هم مخاطب حرفه‌ای و هنرمند را در برمی‌گیرد دست به تغییر زبان می‌زند و باید شاهد این تغییر چه مثبت چه منفی در یک برهه چندین ساله و شاید چند دهه باشیم.

پانوشت؛

1.یکی از رویکردهای بررسی نحو زبان است که توسط نوام چامسکی تبیین شده‌است. تدوین این دستور با نگارش کتاب ساخت‌های نحوی (۱۹۵۷) توسط چامسکی آغاز شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دسته بندی ها


سایتهای مفید