اشتباهی//...
نگاهت
زنی داشت
گيسوانش شبي كه روى دار قالی بود صورتش دشت
كمي گنجشک ، پرستو ، كبوتر و چند كلاغ
تن پوشش
صدايش زلالی آب در كوزه ای زندانی دلش پر از قنات
من اما
با مانتويی مشكی
شالی كه نشان هيج جا نبود
و شناسنامه اى بدون جغرافى
تنها نگاه تو را می توانم بكشم
سيگاری تعارفت كنم
تا در پس پُکِ غليظ دود
اشتباهی او باشم .