نگاهی به دفتر شعر زمستان بی برف
سروده ی راهبه خوشنود//
این که آدمی چگونه با جهشی ناگهانی خود را از سطح دیگر جانوران جدا کرده و آفریده ی برتر شده است ؛ بی شک به گمان فلاسفه ریشه در رسانش دانسته ها و ارتباط در بستر اختراعی شگرف به نام زبان دارد. نگاهی گذرا به مفهوم زبان در گفتمان کارل پوپر فیلسوف و اندیشمند معاصر ،در حیطه ی شناخت مفهوم زبان و این که چگونه اندیشه و میراث تفکر بشر به وسیله ی زبان به سوی تکامل و انباشت میرود خالی از لطف نیست. پوپر زبان را دارای چهار ویژگی معرفی میکند ، بیان و ارتباط، دو ویژگی نخست زبان هستند که در میان انسان و دیگر جانوران مشترک است. فرایند آغاز انسانی شدن ما را در گرو دو شاخصه ی دیگر یعنی توصیف و سنجش میداند. توصیف ویژگی خاصی از زبان است که یک امر یا پدیده توسط تجربه یا تفکر انسان وصف و در معرض رد یا تایید قرار می گیرد. و شاخصه ی چهارم با سنجش مولفه های وصفی به درستی یا ناراستی پدیده و در نتیجه انباشت تجربه و تکامل اندیشه ی آدمی می انجامد.
با این پیشگفتار کوتاه که شعر اتفاقی در بستر زبان است نگاهی به سروده های راهبه خشنود خواهیم داشت. بهانه ی این کار انتشار دو مجموعه ی توام که در یک زمان و بیدرنگ توسط انتشارات نوپای پریسک که در همین زمان کوتاه نشان از نگرش حرفه ای و تخصصی به ادبیات و به ویژه شعر دارد، است.در ابتدا مقصود نگرش کلی به دو مجموعه مد نظر بود؛ اما با توجه به تفاوت و تعالی شعر و زبان در مجموعه دوم ،نگاه معطوف دفتر نخست یعنی "زمستان بیبرف" شد.
این که سراینده چه به کار می گیرد تا بسراید نخست باید به این نکته ی باریک اشاره نمود که در بافت یک کلام، واژگان با کنار هم نشستن و یا جای هم نشستن با خمیر مایه ی هنری بنام شعر که خود سرچشمه در زیبایی شناسی و زیبایی آفرینی دارد، تفاوت می آفرینند. پس واژه مهمترین ابزار کار شاعر است.در مجموعه مورد بحث چند دسته واژه وجود دارد:
یک: واژه های دم دستی و پر کاربرد با مفاهیم کلی و مشترک در جهان بینی مطالباتی عامه مانند: زمستان ، کلاغ، باد ، شب ، مردگان ، ستاره ، توفان ، سکوت ، عشق و....
واژه با توجه به نقشی که به عنوان واحد معنایی در بافت متن دارد ، نخستین گام ارتباطی در بافت زبان است. واژه های اشاره شده به دلیل کثرت کاربرد آنها در متون گذشته و در کلام معیار ، به خدمت گرفتن آنها در یک ژانر ادبی که تاثیری گذاری آن در آشنایی زادیی از زبان معیار است، نیاز به خلاقیت بالا و نازک بینی زیبایی سازانه ای دارد.
دیری تو
و من تلخم
شبیه دل بریدن تلخم (ص 13)
واژه ی پرکاربرد تلخ با همان معنی مستقیم ، بی هیچ اتفاق تازه ای به کار رفته است ،فعل دل بریدن که ماهیتی تلخ و گزنده دارد. همین واژه در انتهای همان صفحه از سطح معمول کمی بالاتر رفته و ذهن خواننده را به فضایی شاعرانه تر می کشاند:
من شبیه آواز پرنده ای
برای دلتنگی های کوچکت
تلخم
یادآوری این موضوع که واژه به تنهایی و مستقل از متن نقش و مفهوم تازه ای ندارد، لازم است و می بایست نقش آن در کلیت متن و تحت تاثیر و رابطه با سایر اجزای متن بررسی کرد.در بیشتر متون ادبی و به ویژه شعر نقش مفهومی واژه تغییر میکند. اثر هم افزایی ترکیببات و تعابیری که واژه در آنها بکار رفته و نقش محوری در القای مفهوم و خلق زیبایی در کلیت اثر ، موید این موضوع است.
دو: واژه ها و تعابیر ادیبانه تر یا حد میانه مانند: انعکاس ،خطاب، سرشار، استناد، رعشه، زنگار، مشبک و... این دست واژگان در تعابیر و اپیزودهای شاعرانه تر از صراحت مفهوم به سمت ابهام و ایهام شاعرانه حرکت مملوس تری در بافت شعر ایجاد می کنند.
چشمانت انعکاس شبهای بی ستاره است. (ص9)
یا:
دیگر نوری نمانده
که به استنادشان به خورشید بتازم. (ص9)
سه: واژه های اکتشافی: این دست واژگان، با طراحی و فضاسازی در دایره ی کشف های شاعر قرار می گیرند که بوی تازگی و القای مفهومی نو یا به تعبیری واژه های رستاخیز شده اند. یا در گذشته در متون شاعرانه به کار گرفته نشده اند و یا شاعر به کشفی نو از رابطه ی این واژگان با سایر اجزا و مفاهیم رسیده است. مانند: کاکائو، الکل، جلبک، رژلب، نسکافه، اقیانوس و...
من از دریا برگشته ام
با موهای خیس و عطر کاکائوی داغ
می ریزم در اولین شب زمستان (ص 11)
یا:
باید این زمستان را در الکل بگذارم
تا فردا
کلاغها
بهانه برف را از من نگیرند. (ص20)
و یا:
پری خسته
ببین چگونه از قعر چشمانم
اقیانوس می بارد.(ص33)
پس از اجزا معنی دار و تفکیک پذیر زبان یعنی واژگان، آنچه که در روشن سازی مفهوم و پیام و ایجاد زیبایی و رابطهی نو در شعر کمک میکند ترکیب سازی و اثر آن در تلنگر به ذهن خواننده است. ترکیبات شعری با همنشینی و جانشینی واژگان ساخته می شوند و حاصل، مفهومی نزدیک با معنی اولیه کلمه و گاه متفاوت دارد. شاعر با توجه به معنی واژه و پیام متن و کشف رابطه یا تضاد تازه بین اجزا ترکیبات ایجاد تازگی و زیبایی میکند.ترکیبات شاعرانه میتوانند کلیشه و تکراری، معمولی و یا تازه باشند. از ترکیبات دفتر می توان به شب های بی ستاره، نفس باد، جاری رود، ابرهای خسته، رنگ تلخ انتظار، جزیره ی سرگردان، ناودان زمستان، چنارهای کلاغزده و ... اشاره نمود. آنچه رفت چه از واژگان و ترکیبات، مانند سنگ بنا و مصالح اولیه ی کار ضروری هستند؛اما این نما و فرم کار و شکل چینش و دستور زبانی است که شعر می شود . ابزار دست شاعر همانی است که بر زبان همگان جاری می شود . او آگاهانه روابط و دستور زبان را می شکند از مرزهای مفاهیم پذیرفته می گذرد، عدول میکند و اتفاقات تازه ای در متن رقم میزند.در زمستان بی برف، با دستور شکنی هایی رو به رو می شویم که گاه به خلق زیبایی منجر شده و گاه جز یک اشتباه دستوری نمی توان نامی برآن نهاد:
سنجاق گیسوانم را
در مردمکان چشمم فرو میبرم... (ص8)
جمع مردمکان بری مفرد چشمم که اگر به مردمک چشم هایم تغییر می کرد از خطای دستوری مبرا می شد.
تو
مرده است.
هنجارشکنی دستوریی که در دهه های 70 و 80 کاربرد زیادی در سروده های سرایندگان وقت داشت.
کشف گوشه های پنهان زبان که به اتفاقات شاعرانه یا تعابیر شاعرانه موسوم اند در یک اثر به غنا و زیبایی آن و همچنین تامل و تحمل مخاطب بر بند یا اپیزود آن می انجامد.زبان همانگونه که زبانشناسان اذعان دارند و بر عامه نیز محرز شده است ماهیتی متغیر و نودگر دارد. و این اتفاقات در شعر به این تغییرات کمک شایانی میکند.
باید این زمستان را در الکل بگذارم. (ص19)
می توانی کلاهت را برداری
و به تمامی چهارشنبه ها تسلیت بگویی. (ص7)
می خواهم با سپید چشمان تو آدم برفی بسازم. (ص19)
سرفه ام میگیرد
بالا می آورم اقیانوس را از چشمانم .(ص25)
آنچه در ذهن یک شاعر می گذرد بسته به سطح دانش ، هوش و تجربه های زیستهی او که تابعی از جغرافیا و عوامل موثر برآن است ؛ اندیشه ی او را گاه پیچیده و غیر فابل توضیح و توصیف می کند. این جاست که هنر شعر معادل سازی میکند و شاعر به کمک تصویر از یک ذهنیت مبهم به عینیتی قابل لمس می رسد. ایماژ آرایه ای مهمی است که با التفات به احاطه ی مخاطب امروز با فناوری و دنیای ارتباطات تصویری نقش بسزایی در کنش و پویایی شعر دارد. چه بسیار مفاهیم نو که در انتزاع ذهن و آثار شاعران رنگ نیستی و فراموشی گرفته اند.
ماه و آرزوهای خسته ام
که در جاری رود بخار می شوند. (ص12)
شب های صاف و سرد زمستان و بخاری که از سطح رودخانه در اثر اختلاف دمای آب و هوا بلند می شود و اجازه دیدن تصویر ماه و یا نهایت آرزوهای شاعر را به بیننده نمی دهد.
فریادی
که گره میخورد با گره روسری ام. (ص37)
تعبیری زیبا و شاعرانه از موضوعی تکراری و کلیشه، شاعر با رسم تصویری نو دغدغه های زنانه خود را به بند شعرش گره می زند. دغدغه هایی که گاه به صراحت و گاه در لفافه به زن بودن شاعر اشاره دارند.
سنجاق گیسوانم را
در مردمکان چشمم فرو می برم (ص8)
من زیبا بودم
همیشه درد
زن بودم. (ص37)
طبیعت گرایی و رد قوی عناصرآن در جای جای کتاب و اشعار آن مشهود است. گویی نقاشی یا پلانی از یک فیلم را میبینیم که سراینده گاه از اعماق تاریک ذهنش و مفاهیم جاری در زبانش به پیرامون و دنیای طبیعی گریزی میزند، فضایی سورئال پیش روی بیننده می گسترد . در برخی از کارها این فضا چنان متعدد و متفاوت می شود که ارتباط بخشی به بنده های شعر را با ابهامی که ایجاد میشود سخت میکند. زبان اشعار به روز است. زمزمه های غمگین زنی با دنیایی از خیالات گوناگون . گاه امیدوار و گاه مویه میکند. تصویر می سازد تصاویری آنی از طبیعت با القای مفاهیمی گاه پیچیده و گاه سهل الوصول. در این مجموعه ردی از خوانش و اندیشه ی فروغ و دیگر شاعران مطرح معاصر دیده می شود که این به معنای تقلید و کپی برداری نیست بلکه تاثیر ودرک درستی از زبان و اندیشه ی آنهاست که در کتاب بعدی شاعر به سمت استقلال و تمایز و اختصاص پیش می رود. گاه ساده و بی تکلف و عاری از آرایه های تعمدی لفظی و معنوی می شود اما اتمسفر حاکم برآن خواننده را در دنیایی خاص و تازه رها می کند . گویی شهزادی خیالی در خوابی عمیق و سنگین در دنیایی موازی با این جهان برای تو از هوسها، آرزوها و آنچه ذهنش را درگیر کرده اند روایت می کند. روایتی گاه در یک خط مستقیم و گاه در ابعادی دیگر تو را به گوشه های فضایی بکر می کشاند. بیشتر این فضاها در جغرافیای زیست شاعر دیده نمی شوند. آنقدر از جزیره و ماهی و اقیانوس می گوید که او را ساکن بندری دور در اقیانوسی گرم تصور می کنی. فضاها پیچیده نیستند ولی به شکل شگرفی خیالی و رویایی اند. تصویر و بندهای کمی از شعرش برای زمزمه و تکرار روی زبان می ماند ولی فضا و تصاویرش را به خوبی میتوانی درک و در آنها زندگی کنی. کلان روایت هایی که به سمت جزیی نگری و تجربه های زیستی نمونه ی نوعی زن در جامعه ما_ به عنوان موجودی با آمال و امیدهای سرکوب شده_ می رود.
زمستان1398
بهمن مهرابی