ظهور و افول سبک ها و دوره های ادبی در رابطه با وضعیت بیگانگی -از نظر تاریخی- شباهت عجیبی به ظهور و افول ادیان در این ارتباط دارد . ظهور مسیحیت پس از دوره ای تاریخی صورت می گیرد که یهودیت با آموزه ها و شیوه ی پیروانش جامعه را به شکل بیرحمانه ای میان طبقات اجتماعی و اقتصادی تقسیم کرده،این تقسیم و توزیع نابرابر منابع باعث بروز تدریجیِ گسستی اجتماعی شده و انسجام و همبستگی را در جامعه بنی اسراییل سست کرده است.تا جایی که مذهب جدید،در حقیقت با شعار و داعیه ی از بین بردن زمینه بیگانگی در میان یک قوم یا ملت واحد به میدان می آید .مسیحیت در حقیقت می خواهد با آموزه ها و توجیهات غیر زمینی و تخیلی اش اقلیت نخبه ی محروم از امتیازات مذهبی و اقتصادیِ جامعه ی یهودی را تحریک کرده،ترغیب به حضوری اکثریتی کند.این حضور اکثریتی با شعارهای ملکوتی اش،بی شک اقشار محروم از امتیازات ویژه را به نفع آن اقلیت بیگانه و نخبه که پرچم دار جریان مسیحی اند به میدان می ریزد. کارکرد اجتماعی ظهور مذهب مسیحی در مقابل یهودیت، ایجاد و بازسازی انسجام قوم یهود است،چنان که می بینیم در محتویات زیربنایی آموزه های یهودی و مسیحی اختلاف چندانی وجود ندارد .بلکه گستره ی آموزه های دنیوی یهودی در انتقال به مسیحیت با اوج گرفتنشان از زمین به سمت ملکوت وسیعتر شده،فراگیر تر می گردد .اگر در فرمان های عهد عتیق، یهودیان از گرفتن ربا از برادران خود منع شده ربا را تنها از (آن دیگری)(Alien)، از بیگانگان می طلبند. اکنون در دین جدید همه برادرند و بیگانه ای وجود ندارد پس موانع شرعی رباخواری رفع شده،زمینه برای رشد اقتصاد یهودی بیشتر فراهم است.
به همین قیاس مسئله بیگانگی در طول تاریخ هنر و ادبیات چنین نقشی را به خود گرفته، سبک ها و دوره های ادبی را یکی پس از دیگری ورق می زند. در حقیقت هر سبک و دوره ی ادبی نماینده ی خواست و انگیزه های جمعی ی ست که می خواهند جامعه را از وضعیت بیگانگی بیرون بیاورند. کار هنری، در اساس کاری بلا واسطه است تعریف شرایط و روابط موجود در آن میان کارگر(هنرمند)و کار(اثر) و همینطور میان کارگر و مصرف کننده ی کار(مخاطب)، بعلت ماهیت حسی و زیبایی شناسانه اش تا حدودی از بیگانگی مصون مانده است. همین مصونیت نسبی توانسته هنر و کار هنری را به عنوان پاشنه ی آشیل نیروهای بیگانه کننده نظام های اجتماعی در بیاورد.به همین علت است که در جوامع مختلف در بزن-گاه های حساس تاریخی و مراحل گذار و انقلاب ها، قبل از هر اتفاقی، ناقوس هنر و ادبیات به صدا درآمده ،شاهد بروز و ظهور سبک های هنری ویژه هستیم. هنر و کار هنری در مقاطعی که بیگانگی اجتماعیِ تبلور یافته و انباشت شده در انواع بیان های هنری،به اوج خود می رسد،واکنش نشان داده و دست به آشنایی زدایی از قوای فاهمه ی افراد جامعه زده،با برپایی رفرم های ادبی و هنری زمینه ی تغییر در بیان هژمونیک در جوامع را بوجود می آورند.تغییراتی که خود پس از تثبیت و پذیرفته شدن توسط ساختارها و گفتمان های موجود خود به عواملی بازدارنده ایستا بدل می شوند. از آنجا که بیان مسلط هم سو با سلطه ی اقلیت است،و اگر چه با شعار ایجاد نظم اجتماعی به میدان می آید، اما خواست اکثریت را پایمال کرده،منجر به کاهش همبستگی اجتماعی می شود. بیان هژمونیک که خود زاده، و هم زاینده ی وضعیت بیگانگی می تواند باشد ،همبستگی اجتماعی را کاسته موجب گسست می شود . این ایده احتمالا خلاف نظر طرفداران گفتمان پوزیتویستی در تاریخ جامعه شناسی باشد، اما امروزه گواه و ادله قابل قبولی برای آن وجود دارد. جنبش های ریزومی و حرکت های اجتماعی میلیونی که در فضای مجازی رخ داده دامنه شان به کوچه و خیابان کشیده می شود نشان می دهند که امروزه، برای ایجاد همبستگی اجتماعی آنقدر که نیازمند فرهنگ گفتگو ، گفتگوی فرهنگی و بیان روز آمد هنر در جامعه هستیم، به دولت،گفتمان مسلط فرهنگی ،ارتش و سرنیزه نیاز نداریم.