صدایم کرد
تا آنجا که دارد کنار دریا قدم میزند
دریا
چراغ تک کنار پیانوست
اما در مورد تو
من باز هم تنها ماندم
تنگ گلهای زینتی
کنار آرنجی مجروح
رنگهای زرد و خاکستر
فروغ مرطوب نور
موهای برش دار
پیر مرد خندان
و این انسان پاک و سخت محدود
من جوجهی با مزه یک جندم
تو چطور
مثل این بود که
شیرابه یک شب یک سال نو بودی
پر از
حقیقت تباه و نابجا
صریح بگو
منو به اشتباه نینداز
هر وقتی که برای تو مناسبتر باشد
این سوپرانویی لرزان
با کشمکشی کوتاه
یعنی دقیقا
هر چیزی که تمایل به مرگ دارد
پس نمیخواهی جواب بدهی
به هر حال سوال سرجاشه
پانزدهمتر دورتر
مثل اینکه حدس بزنی
هر نفس عمیق
ارتباط فیزیکی رو قطع میکند
و با هر قبول ناسزایی
به آن کسی که دوستش داری
در دوره ما قبل نهایی میبازی
قدری متاسف شدم
درست قبل از خط پایان
که پرچم چهارخانه
و سر افتاده تو
دووش ( Davesh) را ادامه میدهند
اینها بهتر از کلیگوییه
شهوت مثل اصرار به کراوات زدن
یا نامهای خوشآهنگ
شکوهمند و غلیظ به سراغم آمده
بدون نفسهای شق و رق
نخنما
با پوست براق
هیچ کس یک برگ سند نیست
تو از دست رفتهای
گل مجروح من
وقتی حاضر نشدی
مثل یکپیشخدمتی که قهوه میبرد
به عشق انصراف دادهی من
برگردی
بهار ساقهای لاغر توست
به خانهام بر میگردم
اقلا یک دقیقه دیگر
با جیپ سربازگیری
(سعید معیری)